چاپ کردن این صفحه
شوخ طبعی

يكي از همرزمان شهيد مي‌گفت:« خیلی کارهایم زیاد بود. داخل چادر نشسته بودم و داشتم برگه‌ها را امضا می‌کردم. یک‌دفعه دیدم برادرم وارد چادر شد. به محض اینکه قیافه او را دیدم، کلی خندیدم. او تازه از اصفهان آمده بود و  شور جوانی داشت؛به همین علت، با موهای بلند به جبهه آمده بود.

خواندن 1430 دفعه آخرین ویرایش در پنج شنبه, 16 فروردين 1397 ساعت 16:16
برچسب‌ها
برای ارسال نظر وارد سایت شوید